یادمان باشد(2)

یادمان باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که کسی را آزار دهد

یادمان باشد که روز و روزگار خوش است

وتنها دل ما دل نیست

یادمان باشد جواب کین را با کمتر از مهر

و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

یادمان باشد باید در برابر فریادها سکوت کنیم

و برای سیاهی ها نور بپاشیم

یادمان باشد از چشمه درسِِ خروش بگیریم

و از آسمان درسِ پـاک زیستن را

یادمان باشد سنگ خیلی تنهاست ...

یادمان باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنیم مبادا دل تنگش بشکند

یادمان باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ایم ...

نه برای تکراراشتباهات گذشتگان

یادمان باشد زندگی را دوست داریم

یادمان باشد هر گاه ارزش زندگی یادمان رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی

قربانگاه می رود زل بزنیم تا به مفهوم بودن پی ببریم

یادمان باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش

عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد

یادمان باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشیم

یادمان باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود

یادمان باشد هیچگاه لرزیدن دلمان را پنهان نکنیم تا تنها نمانیم

یادمان باشد هیچگاه از راستی نترسیم و نترسانیم

یادمان باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت 

یادمان باشد پاکی کودکیمان را از دست ندهیم

یادمان باشد زمان بهترین استاد است

یادمان باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیمان بزنیم تا بعدا با مشت برفرقمان نکوبند

یادمان باشد با کسی انقدر صمیمی نشویم شاید روزی دشمنمان شود

یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستمان شود

یادمان باشد قلب کسی را نشکنیم

یادمان باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

یادمان باشد پلهای پشت سرمان را ویران نکنیم

یادمان باشد امید کسی را از او نگیریم شاید تنها چیزیست که دارد

یادمان باشد که عشق کیمیای زندگیست

یادمان باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند

یادمان باشد زنده ایم و اشرف مخلوقات..

 

خدایا تو قلب مرا می خری؟

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
*
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
*
یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است
*
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
*
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست
*
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم

عرفان نظر آهاری

کاش میشد

کاش میشد تا خدا پرواز کرد 

پای دل از بند دنیا باز کرد 
کاش میشد از تعلق شد رها 

بال زد همچون کبوتر در هوا 

کاش میشد این دلم دریا شود 

باز عشقی اندر او پیدا شود 

کاش میشد از خدا غافل نبود 

کاش در افکار بی حاصل نبود 

کاش میشد بر شیاطین چیره شد 

تا رها از بند با این شیوه شد 

کاش دستم را بگیرد توی دست 

تا شوم از دست او من مست مست 

کاش میشد مست باشم تا ابد 

سر بر آرم دست افشان از لحد 

کاش میشد تا که در روز جزا 

شاد باشم از عمل پیش خدا 

کاش میشد یک نفس دیدار یار 

تا شوم مدهوش ؛ گردم بیقرار 

کاش میشد با خدا شد همنشین 

جنت و دوزخ ؛ یا اندر زمین

تا خدا یک رگ گردن باقی است...



نه تو می مانی
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه، آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی، آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت
پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا، همه ای کاش ای کاش...
ظرف این لحظه ولیکن خالیست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید
در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقیست
تا خدا هست، به غم وعده این خانه مده

نا امید نشو

روزی به خدا شکایت کردم که چرا من پیشرفت نمی کنم؟!دیگر امیدی ندارم می خواهم 

خودکشیکنم!ناگهان خدا جوابم را دادوگفت:آیا درخت بامبو وسرخس را دیده ای؟


گفتم :بله دیده ام!خدا گفت:موقعی که درخت بامبو وسرخس را آفریدم،به خوبی از آنها   

مراقبت نمودم...خیلی زودسرخس سر ازخاک براورد و تمام زمین را گرفت،اما بامبو رشد 

نکرد...من از او قطع امید نکردم!در دومین سال،سرخس بیشتر رشد کرد،اما از رشد بامبو 

خبری نبود.در سال های سوم و چهارم باز هم بامبو رشدنکرد.

در سال پنجم جوانه ی کوچکی از آن نمایان شد...ودرعرض شش ماهارتفاعش از سرخس 

بالاتر رفت.آری،در این مدت بامبو داشت ریشه هایش را تقویت میکرد!

آیا می دانی در تمامی این سالها که تودرگیر مبارزه با سختی ها و مشکلاتت بودی،در 

حقیقتداشتی ریشه هایت را محکم می ساختی؟؟

زمان تو نیز فرا خواهد رسیدوتو هم پیشرفت خواهی کرد.

                                                  ناامید نشو!!!

کفش های قرمز

دخترک طبق معمول هر روز جلوی در ویترین کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز 

رنگ با حسرتنگاه کرد.بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد 

حرف پدرش افتاد:اگه تا پایان ماه بتوانی تمام چسب زخم رو که داری بفروشی آخرماه 

کفش های قرمز رو برات  می خرم.دخترک به کفش ها نگاه کرد وبا خودش گفت :یعنی من 

باید دعا کنم که هرروز دست و پا 100نفر زخمشود تا...وبعد شانه هایش را بالا انداخت و به  

راه افتاد وگفت:نه،خدا نکنه...اصلا کفش نمی خوام.

 


کلبه ی تنهایی من

حیف در کلبه ی تنهایی من آسمان تاریک است

گفته بودی سهراب

خانه ی دوست کجاست ؟

خانه ی دوست همانجاست ولی زرد شدست

و در آن عشق به کم رنگی یک درد شدست

کودکی نیست بر لانه نور

جوجه ها زاغ شدند

گفته بودی سهراب

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست

وای سهراب ببین !

قفسم را پر کرکس کردم ، ولی افسوس

نفست می گیرد و به اندازه ی یک ابر دلت می گیرد

ای سهراب گفته بودی

ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم

سیب سرخ خورشید

وای سهراب ببین !

سیب ها را خوردند

تا به خود جنبیدم زندگی را بردند !

انعکاس

پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد.

به زمین افتاد و داد کشید: آآی ی ی ی!

صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!

باز پاسخ شنید: ترسو!

پسرک با تعجب ازپدرش پرسید: چه خبر است؟

پدر لبخندی زد و گفت: پسرم خوب توجه کن....

و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!

صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!

پسرک باز بیشتر تعجب کرد.پدرش توضیح داد: مردم

میگویند که این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت

 انعکاس زندگی است.

هر چیزی که بگویی یا انجام دهی،زندگی عینا" به تو

 جواب میدهد؛ اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری

در قلب بوجود می آید واگر به دنبال موفقیت باشی،

 آن را حتما بدست خواهی آورد.

هر چیزی را که بخواهی، زندگی همان را به تو خواهد داد!