کلبه ی تنهایی من
حیف در کلبه ی تنهایی من آسمان تاریک است
گفته بودی سهراب
خانه
ی دوست کجاست ؟
خانه ی دوست همانجاست ولی زرد شدست
و در آن
عشق به کم رنگی یک درد شدست
کودکی نیست بر لانه نور
جوجه ها
زاغ شدند
گفته بودی سهراب
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
وای
سهراب ببین !
قفسم را پر کرکس کردم ، ولی افسوس
نفست می
گیرد و به اندازه ی یک ابر دلت می گیرد
ای سهراب گفته بودی
ای
سبدهاتان پر خواب سیب آوردم
سیب سرخ خورشید
وای سهراب ببین !
سیب
ها را خوردند
تا به خود جنبیدم زندگی را بردند !
+ نوشته شده در چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۱ ساعت 16:28 توسط Mahdie
|