به هر چیزی نخند...
نخند !
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند.
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند.
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ای کوتاه معطلت کند ، نخند.
به دست پدرت . . .
به جارو کردن مادرت . . .
به همسایه ای که هر صبح نان سنگگ می گیرد. . .
به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سر دارد . . .
به راننده آژانسی که چرت می زند . . .
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند. . .
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد. . .
به پارگی جوراب کسی در مجلسی . . .
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان . . .
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده . . .
به مردی که در خیابان شلوغ چرخش پنچر شده . . .
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد. . .
به هول شدن همکلاسیت پای تخته . . .
به
مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی . . .
.
.
نخند ، نخند ، که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خرد ترین رفتارهای نابجای آدم ها بخندی!!
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند !!!آدم هایی که هرکدام برای خود و خانواده ای همه چیز و همه کسند!آدم هایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند ، بار می برند ، بی خوابی می کشند ، کهنه می پوشند ، جار می زنند ، سرما و گرما می کشند و گاهی خجالت هم می کشند . . . خیلی ساده است ولی دقت کنید ، فکر کنید به آنچه انجام می دهید :
«خدایا !! نکند آنچه را که می شکنیم ، دل باشد »