کلینیک خدا...
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگیم را انجام دهم ،فهمیدم که بیمارم...
آنجا فشار خونم را گرفتنند ،معلوم شد لطافتم پایین آمده .
زمانی که دمای بدنم را سنجیدند،دماسنج درجه ی اضراب را نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان دادکه به چندین گذرگاه مهربانی نیاز دارم.
غرور، سرخرگ هایم را مسدود کرده بود وآنها دیگر نمیتوانستند به قلب خالیم خون برسانند .
به بخش ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آن ها را در آغوش بگیرم .
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم چون نمیتوانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی شکایت کردم معلوم شد که صدای خدا را آنگاه که
(در طول روز با من سخن می گوید)نمیشنوم....وخدای مهربان ،برای همه ی این مشکلات به من
مشاوره ی رای گان داد به شکرا نه اش تصمیم گرف تم از این پس ،تنها از دارو هایی که او برایم تجویز
کرده است استفاده کنم،وآن را به شما هم بگویم ؛شما هم مثل من باشید .
من باید:
-هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم .
-قبل از رفتن به مدرسه و دانشگاه و... یک قاشق آرامش بخورم و یک فنجان برادری ویک لیوان
فروتنی بنوشم .
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.



سلام دوستان