پنجره ی اتاق اتاق من رو به کوچه ی خوشبخت باز می شود آدم های کوچه ی

خوشبخت هر روز از کنار هم می گذرندوبا لبخندی زرد بر لبان خاکستریشان به

هم سلام کاغذی می دهند صبحگاهان خورشید بزگ کاغذی از پشت خانه های

کاغذی مردم کوچه ی خوشبخت طلوع می کند. مردم کوچه ی خوشبخت هر روز

پرندگان مرده را جمع می کنند وپرندگان قشنگ کاغذی را به درختان کاغذ کوچه

ی خوشبخت می آویزند. مردم کوچه ی خوشبخت هر روز در ظرف کاغذی

غذایشان را می گذارند. وشامگاهان با آسودگی کاغذی به خانه های کاغذیشان

باز می گردند. مردم کوچه ی کوچه ی خوشبخت با دل های کاغذی عشق های

کاغذی می ورزند!!!